" انسانی که میخواهد در زندگی موفق شود باید این پند حکیمانه را به خاطر بسپارد: حمله کردن تنها راز موفقیت است. شجاعانه حمله کنید. دنیا تسلیم شما خواهد شد. اگر زمانی دنیا شما را شکست داد، مهم نیست. جرئت کنید و دوباره امتحان کنید. شما موفق خواهید شد"
و بعد حمله کردن را در قلمرو نویسندگی به خدمت می گیرد ؛
"نوشتن، حمله کردن است.
نویسنده قبل و حین و بعد از نوشتن، مدام حمله میکند:
به ترس از نوشتن، کمالطلبی، تنبلی، ضعف و…
به کلیشهها، نابلدیها، انسداد ذهن، حواسپرتیها و…
به دیده نشدنها، خوانده نشدنها، رد شدنها، درجا زدنها و…"
شاهین مختصر و مفید ، گزیده و گویا از رفتاری نوشت که در مواجهه با نوشتن و فراتر از آن برای غلبه بر ترس برای من قابل تامل بود.
فکر میکنم اولین مرحله در پاسخ به سوال بالا ، مرحله ملاقات و رویارویی با ترسها باشد . در این مرحله می بایست تنها ، صادقانه و بدون پیش زمینه با ترس رو در رو شد و به شناخت عامل ترس اقدام کرد ، شناخت عنصری که در لباس ترس با ما همراه می شود و جرات فعالیت را از ما می گیرد .
اما این پایان کار نیست ! در مورد من بسیار اتفاق افتاده که تمام تلاشهایم صرفا به شناخت عامل ترس ختم شده بود ، بدون اینکه جرات اقدام و عمل بعدی را داشته باشم ؛
ترس از خوب نبودن ،
ترس از تایید نشدن ،
ترس از ناراحت کردن دیگران ،
ترس از طردشدن ،
ترس از کندفهم بودن و
در واقع اکثریت اوقات فقط به دنبال شناخت وتحلیل عامل ترس بودم بدون اینکه وارد مرحله رویارویی یا اقدام شده باشم تا اینکه اکسیر شاهین به من جرات داد و همچنان نجوایی خودمانی در ذهن من فرمودند ؛
از اون پشت نگاهش نکن ، درسته همین هم شهامت میخواد ولی بسه از دور نگاه کردن .
بیا رو در رو ببین ش .
نگو می ترسم و ازش فرار نکن هرچقدر فرار کنی سایه هاش بزرگتر میشه .
هرچقدر دورتر بری ناتوان تر میشی از مواجهه باهاش .
فرار نکن یه لحظه به ایست و برگرد رخ به رخ شو .
اگه از هیبت ش میترسی اول به ایست ، چشمانو ببند و برگرد .
به ایست و فقط برگرد.
*پی نوشت: این پست یه کم طولانی شده ، مجبورم در مورد نوشته ی سعید توی پست بعدی بنویسم .
درباره این سایت