خلق کردن و آفریدن دو مرحله داره اول تصور کردنه و بعد اجرا کردنه .
در ابتدا ایده ای داریم که تازه در ذهنمون شکل گرفته یا با موضوعی روبرو هستیم که ذهنمون رو درگیر کرده ، شاید بعضی جزئیات رو هم تصور کنیم اما در مرحله بعد باید موضوع یا ایده مونو  روی کاغذ بیاریم .
از لحاظ علمی هنگام نوشتن عینی تر و واقعی تر به کلیات و جزییات توجه می کنیم و از لحاظ کارایی انگار نوشتن بجز خاصیت ثبت کردنش ما رو توی مسیر میاره و تا حدودی خطاها و خارج بودن ها رو میگیره
.به احتمال زیاد چندتا خط خطی و دوباره نویسی هم روی کاغذ هم داریم ، چند بار آزمون و خطا هم میکنیم تا بعد یه پاکنویس برسیم .

امروز خیلی اتفاقی قلم و کاغذ برداشتم و از موضوعی تحلیل وار نوشتم ، ضمن اینکه مجبور شدم سراغ چندتا پست آخرم برم و مرورشون کنم. برام جالب بود ؛ تا وقتی از مسئله ننوشتی ، وجودت درگیر تفکرات و احساسات مبهم و بیجایی هست که آزارت میدن . این درگیری ها باعث میشن یه سری واژه معلق رو توی فضای ذهنت رها بشه که نه میدونی ماله توهست و نه میدونی به تو تعلق ندارن !! نمیدونی اصالت دارن یا کذب هستن !! نمیفهمی چقدرش واقعیه و چقدر توش اغراق شده !!
واژه هایی مثل ؛ خساست، حسادت ، حامی بودن ، آینده نگری،  جامعه ، خودخواهی ، تاییدطلبی ، عفو و
تا وقتی ننوشتی نمیدونی دقیقا توی ذهنت چی میگذره. نمی تونی احساس پشت دلت رو شفاف درک کنی
. در واقعیت نمیدونی الان ناراحت شدی ، عصبانی هستی ، غمگینی ، دلخوری ،خسته ای یا چی ؟! . اما وقتی قراره بنویسی ، می فهمی که اینجا باید یک کلمه و یک حالت رو انتخاب کنی و خب ذهن ِ ناخودآگاه تصمیم میگیره که مناسبترین کلمه رو تداعی کنه . این کار هم فقط از ناخودآگاه بر میاد چراکه به حال درونی ما بیشتر تسلط داره و حتی گاهی در کشف منشا احساسات هم کمک میکنه.

یکی دیگه از کارکردهای نوشتن ( و وبلاگنویسی) اینه که وقتی در حال نوشتن از موضوعی هستیم یواش یواش به یه چارچوب فکری در موردش میرسیم ، وقتی می نویسیم، پایه های ادراک چیزی رو که می نویسیم میسازیم و وقتی تموم شد خودمون بهش تکیه میکنیم و از این منظر به دنیا نگاه میکنیم . این دیدگاه در جهان بینی و ادامه مسیر زندگی باهامون همراه میشه .
وقتی در مورد ترس می نوشتم مجبور بودم منطقی و شفاف ترس رو تحلیل کنم و سخت از اون به ترس های خودم نگاه بندازم . باید بررسی شون میکردم ‌و جوری مینوشتم که برای سایرین هم قابل درک و قابل فهم باشه .
وقتی در مورد مادری می نوشتم به روحیات و احساسات گذشته رجوع کردم ، استنباط شخصی  و حسِ حالمو نوشتم تا برای خودم موضوع شفاف شد که چطور میتونم برای اینده بهتر باشم  و حال بهبنویستری داشته باشم .
حتما که نوشتن ( مخصوصا اون خوب نوشتنی که چارچوب فکری بشه)  سخته . یه جورایی مثل وقتیه که میخوای یه ساختمان رو بسازی کلی زحمت داره ، کلی انرژی و وقت میبره ، سختی و ابهام داره ، آزمون و خطا و شکست داره ولی در پایان تو یک عمارت مستقل داری که جزو داشته ها و دستاوردهات محسوب میشه
و البته که گاهی وقتا فقط مینویسی و قرار نیست کسی ببینه یا بخونه اما همین هم از ننوشتن خیلی بهتره
یادت باشه صرفا برای نظر و تایید دیگران نمی نویسی چراکه این خونه رو به قصد فروش نمیسازی ، فقط برای دل خودت و زندگی خودت میسازی و می نویسی . میخوای توی نوشته های خودت زندگی و به زندگی نگاه کنی .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

iran travel Shawn مجله ماشین 20 ⓘ ⓖ ⓘ Gary وبلاگ تخصصی سعید شجاعی سعدی- professional blog of Saeed Shojaei saadi کافه رادیو جامع ترین سایت صدا ها فال تلفنی مهتاب جون (ارمنی) 09196518128 تجهیزات عکاسی